[ خانه :: مدیریت وبلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]
یکشنبه 87/10/8 ::  ساعت 4:49 عصر
روزها میگذرد و حرفها در پس زمان میماند ...
عمر چنان باد سر کش تندرو و بی مهابا به سوی مقصدش که مبدا خود ، نیستی است میرود و هر از گاهی ، گاه و بی گاهی در نهایت سرعت دفتر زندگی را چیزی نوشته و ورق زنان میرود ....
در پایان عمر تمام میشود ،
جسم تمام میشود،
گرمی دست تمام میشود و شیرینی کلام به پایان میرسد...
و تنها دفتری باقی میماند....
دفتری با صفحاتی پر از فراز و نشیب زندگی
دفتری با اسم ها ی مختلف که ماندگاری آنها را نمیتوان انکار کرد.......
دفتری با واژه گانی گاه شیرین و گاه تلخ...
دفتری به نام خاطره....
دلم گرفته....دفتری را باز میکنم پر از نوشته .. نوشته های من ...
خاطره ...خاطر من ....خاطرهء من .....
دفتری پر از تفاوت ....... تفاوت خط ....تفاوت رنگ و تفاوت...........
ای خدا...
آهسته ورق میزنم خاطره ها از ذهن میگذرد... آرام و بی صدا
عبور لحظات را میبینم و گذر عمر را....
چه بر سرم آمد چه بر سرش آمد ...
چه کردی با من و چه کردم با تو
خدا...ماه ...ومن .....
صدایی به گوشم میرسد ...آشناست
انگار صدای خودم را میشنوم که تکرار کنان میگوید:
(انتظار بس است...
پنجره ها را باز کن غبارهارا پاک کن
و خاطره ها را به خاطره ها بسپار.........................)
تکرار خاطره ها تکرار حرفها تکرار بودنها .......
((باز شجریان و آواز .....باز....
گاه سوی وفا روی.... گاه سوی جفا روی ....آن منی کجا روی ......
بی تو بسر نمیشود........
بی تو نه زندگی خوش است ..بی تو نه مردگی خوش است ..سر ز غم تو چون کشم
بی تو بسر نمیشود.......))
¤نویسنده: محمد حسین زاده ب
یکشنبه 87/10/8 ::  ساعت 4:48 عصر
cprooxy اگر می خواهی راحت بدون زحمت فیلتر بشکنی برو به گوگل سی پرکسی را دانلود کن و نصب کولاک می کند باور کن
آخه ایرانی نیست
¤نویسنده: محمد حسین زاده ب
! هوهو
جمعه 87/10/6 ::  ساعت 11:44 صبح
¤نویسنده: محمد حسین زاده ب
! لیست کل یادداشت های این وبلاگ
vدرباره من
vلوگوی وبلاگ
vلینک دوستان من
vمطالب قبلی
vاشتراک در خبرنامه